مضطربواژهنامه آزادلغزنده، جنبنده، ناپایدار، . برای مثال، مضطرب المهل به معنای مهلت های ناپایدار است.
مضربواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تاییده. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". برای نمونه، "15 مضربی از 3 است" به پارسی می شود "15 تاییده ای از 3 است".
مضربواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تاییده. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". برای نمونه، "15 مضربی از 3 است" به پارسی می شود "15 تاییده ای از 3 است".
مؤذنواژهنامه آزادمأذون یکی از مراتب هفتگانه دعوت اسماعیلیه است.ناصرخسرو در جامع الحکمتین می گوید«و مردم را اندر مراتب دعوت نیز هفت منزلت است از رسول و وصی و امام و داعی و مأذون
خالتورواژهنامه آزادخالتور از واژۀ روسیِ «خالتورا» (халтура)، به معنیِ سطل آشغال است و توسعاً یا به کنایه، به «کار بی ارزش»، «کارِ (هنری یا ادبیِ) با کیفیتِ پایین»، «کارِ سرِهم بند
افغانواژهنامه آزادفریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست