مصالحت آمیزواژهنامه آزادهمراه با مُصالحت (اسم مصدر، از عربی). || مصالحة:مصالحه، آشتی دو طرف، مسالمت، سازش، آشتی دو کس.
ولد مصالح بمال الصلحواژهنامه آزاداین واژه در مواقعی بکار میرود که از طرف پدر به فرزند مالی (زمین و یا خانه)صلح شده باشدو فرزند مبلغی را به پدر بابت این عمل خیر می دهد.
تجگواژهنامه آزاداین واژه در زبان محلی برخی شهرها و روستاهای خراسان جنوبی ازجمله بشرویه و رقه مصطلح است و به خربزۀ نارس و کال گفته می شود.
اشکلوواژهنامه آزادسکندری خوردن، گیر کردن پا به مانعی در حین حرکت (این واژه هم اکنون در گویش شوشتری مصطلح است)
مالخود کردنواژهنامه آزاداگر در رقابتی ورزشی خصوصا کشتی یا دریک مجادله لفظی نقاط قوت وامتیاز رقیب را مصادره واز اختیار بهره وری و مانور وی ساقط کنیم آن نقطه قوت را مالخود کرده ایم مثل گ