لکنتواژهنامه آزادلِکِنْتَ:(lekenta) در گویش گنابادی یعنی پاره پوره ، کهنه ، قدیمی شده ، از مُد افتاده
لانتانواژهنامه آزاد(لان تان) | LanTan مذاکره کنندۀ قهار، فروشندۀ باهوش، کسی که در امور خریدوفروش بی نظیر است. در ایران باستان:سرگروه فروشندگان را در بازارهای بین المللی و بزرگ "لا
لکنتواژهنامه آزادلِکِنْتَ:(lekenta) در گویش گنابادی یعنی پاره پوره ، کهنه ، قدیمی شده ، از مُد افتاده
تلسکواژهنامه آزادتَلُسک به کسی گفته می شود که لکنت زبان دارد. به شخصی که مدل صحبت کردنش نوک زبونی باشه و یا بعضی حرفهای یک کلمه رو چند بار(به صورت رگباری) تکرار میکنه ،گفته میشو
دنگواژهنامه آزاددَنگ درآوردن:تقلید کردن کار دیگران از روی تمسخر(گویش شوشتری) به عنوان مثال:علی لکنت زبان داشت و بچه ها با گیر انداختن زبان خود دنگ او را در می آوردن صدا (لکی)
لطهواژهنامه آزاددر زبان عربی به معنی ماهیچه و از ریشه لطیطه می باشد همچنین این اصطلاح به صورت عامیانه برای افرادی که لکنت زبان دارند به کار می رود