لمبواژهنامه آزاد(لُمب) لهیب آتش، شعله لُمْبَ:(lomba) در گویش گنابادی یعنی کُلُفت ، بد اندازه و بزرگ ، چاق ، نامتعارف
لوکیواژهنامه آزاددهي در كنار بريد از دهستان چغاپور از بخش خورموج تعداد سكنه ان 10 خانوار بود و كار اهالي كشاورزي و دامداري بود
لیپولیزرواژهنامه آزادعمل زیبای که برای رفع چاقیهای موضعی و برطرف کردن چربیهای موضعی شکم، پهلوها و پائین کمر استفاده می شود
لوانتواژهنامه آزادلُ - نْ = در زبان فرانسه به کشورهاي شرق درياي مديترانه شامل فلسطين، لبنان، سوريه و اردن گفته ميشود.
لهکواژهنامه آزاد(ل مفتوح ، ه ساکن، ک ساکن) نام قوم ایرانى که عمدتاً در غرب کشور ساکن اند؛ زبان این قوم بازمانده از پارسى باستان (مادى و پهلوى) است که به اختصار مى توان گفت حد ف
سکلواژهنامه آزاداستخوان موتور سیکلت سِ کِ ل (فارسی) استخوان ( استفاده شده در روستای آباده طشت (اکنون شهر شده است).