15 مدخل
لغزیدن من نیم هوشیارم مستم گیر/من بلخشیده ام تو دستم گیر. سنایی
به معنای لغزنده و لیز
لِخّات، کفش کهنه. پاپوش فرسوده و پاره. کفشی که هنگام راه رفتن لخ و لخ صدا کند.
inertial wind
شارش لَختی؛ مقطع.
حس خوب
تلفظ:آگِلوتینه معنی:لخته شدن مثال:لخته شدن خون
کرخد = لخته خون سیاه شده روی زخم
بی رخت - بی لباس لِسْک:(lesk) در گویش گنابادی یعنی لخت ، عریان ، بدون لباس