لکواژهنامه آزاد(واحد شمارش) هرکرور ایرانی معادل پانصد هزار میباشد که " لک " معادل یک پنجم است. گویش لک ها. مردم لک زبان عمدتاً در استان های لرستان، کرمانشاه، ایلام، همدان و کر
لا اله الا اللهواژهنامه آزادجمله ای که نشان از وحدانیت خداوند دارد و یکی از عبارات شهادتین مسلمانان است
لالواژهنامه آزادلآل - جمع لؤلؤ به معنی مروارید لال به کسی گفته می شود که توانایی حرف زدن ندارد .(ناتوان از حرف زدن)
خلنوواژهنامه آزادخُلِنو قله ای است در منطقهٔ البرز مرکزی و به ارتفاع ۴۳۷۵ متر. خلنو و آزادکوه، هر دو حدود ۴۳۷۵ متر ارتفاع داشته و پس از دماوند و علم کوه سومین و چهارمین قله های
اینکونابولاواژهنامه آزاداینکونابولا از کلمه لاتین “cunae” به معنای گهواره گرفته شده است و نشان دهنده ی کتابهایی است که از زمان اختراع چاپ تا قبل از استفاده از loose type به چاپ رسیده ا
لتکواژهنامه آزاد(بیرجند-نهبندان) لَتِّک؛ چوبه. چوبی شبیه دسته کلنگ برای شستن لباس ها؛ لباس خیس شده را روی سنگ می گذاشتند و با لتک روی آن ضربه می زدند تا تمیز شود.
کیمولکواژهنامه آزادکی +موُوو+لَک = تپلی ،نادان ،مفید،دوستداشتنی و عزیز * این صفت برای کیمیا نام هایی که تپل و مهربان و درس خوان هستند( Kimoulak)
قازقولنگواژهنامه آزادظاهرا در گویش دزفولی منظور همان لک لک است. به وسیله ای قیف مانند که برای جلوگیری از پخش شدن خاکستر ذغال رو قلیان میگذارند.