همچیواژهنامه آزاد(ق. عامیانه) [هم + چی] مخفف همچننن. 1- چنان «یارو همچی میگه صد دانه یاقوت دسته به دسته...با نظم و ترتیب یکجا نشسته، انگار دونه های ذرت شلوارک پاشونه دارن تو کوچ
چغوچغوواژهنامه آزاد(لاری؛ کوشکنار) چکاوک؛ پرنده ای است کوچک که تاجی بر سر دارد، زیرک و باهوش است، روی زمین زىر بوته ها لانه می سازد و هر بار پنج تخم می گذارد. چغوچغو درفصل بهار صب
لچواژهنامه آزاد(اچمی یا لاری) مارمولک. لُچ:(loch) در گویش گنابادی یعنی مکیدن چیزی. || لَچ:(lach) در گویش گنابادی یعنی تر شدن ، خیس || لُچَّ:(lochcha) در گویش گنابادی یعنی برعک