قیس نکشواژهنامه آزادحرفی نزن . فکر کنم همان هیس باشد اما با شدت زیاد تر است مثلا در مقابل حرف یا دستور کد خدا یا فلان شخص قابل احترام میگویند قیس نکش فلانی ناراحت می شود یا حق قیس
قاسماقهواژهنامه آزادمانعی که قدرت دیدن را از فرد سلب کند. قاسماقع به چشمش زده = از دیدن واقعیت ناتوان گشته است.
آبادی ملا قاسمواژهنامه آزاد[مُ ل ْلا سِ] (اِخ) روستای ملاقاسم. دهی از دهستان طیبی گرمسیری جنوبی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آن برنج، پشم، لبنیات، و غلا
قیس نکشواژهنامه آزادحرفی نزن . فکر کنم همان هیس باشد اما با شدت زیاد تر است مثلا در مقابل حرف یا دستور کد خدا یا فلان شخص قابل احترام میگویند قیس نکش فلانی ناراحت می شود یا حق قیس
قاسماقهواژهنامه آزادمانعی که قدرت دیدن را از فرد سلب کند. قاسماقع به چشمش زده = از دیدن واقعیت ناتوان گشته است.