قینواژهنامه آزادقین در زبان لری به معنای باسن است باسن، مقعد (ساردوییه جیرفت)، واژۀ محلی برای نشیمنگاه.
قیه سلطانواژهنامه آزاددر منطقه شهرستان کمیجان دو روستا به نام های سیجان و چلبی وجود دارد که در آن صخره بزرگی هست که مردم قدیم منطقه به آن ها تقدس خاصی قائل بودند و هر ساله مردم برای
قیس نکشواژهنامه آزادحرفی نزن . فکر کنم همان هیس باشد اما با شدت زیاد تر است مثلا در مقابل حرف یا دستور کد خدا یا فلان شخص قابل احترام میگویند قیس نکش فلانی ناراحت می شود یا حق قیس
قیس نکشواژهنامه آزادحرفی نزن . فکر کنم همان هیس باشد اما با شدت زیاد تر است مثلا در مقابل حرف یا دستور کد خدا یا فلان شخص قابل احترام میگویند قیس نکش فلانی ناراحت می شود یا حق قیس
قیه سلطانواژهنامه آزاددر منطقه شهرستان کمیجان دو روستا به نام های سیجان و چلبی وجود دارد که در آن صخره بزرگی هست که مردم قدیم منطقه به آن ها تقدس خاصی قائل بودند و هر ساله مردم برای
قیزبسواژهنامه آزاددر معنی مستقیم یعنی دختر بس است، و وقتی که تمام نوزادهای متولد شده توسط یک زن دختر باشد، اسم آخرین دختر متولد شده را قیز بس می گذارند به امید اینکه بچه بعدی دیگ
همینطوریواژهنامه آزاد[قید] ۱.بی قصد و هدف یا تأمّل.دل بخواه:«این آهنگ/رشته/مؤسّسه رو همینطوری انتخاب کردم»«همینطوری انتخاب رشته کردم»«اومدم همینطوری حرف دلم رو بنویسم»«آدمهایی که در
مدامواژهنامه آزادبه عنوان قید در زبان فارسی می تواند معادل با "یکریز" در نظر گرفته شود. پیوسته، گاهی نیز به معنی باده آمده