قلچماقواژهنامه آزادقُلْچُماْق:(gholchomagh) در گویش گنابادی یعنی هیکلی ، بزرگ جثه ، زورمند و قدرتمند
قاسماقهواژهنامه آزادمانعی که قدرت دیدن را از فرد سلب کند. قاسماقع به چشمش زده = از دیدن واقعیت ناتوان گشته است.
قلچماقواژهنامه آزادقُلْچُماْق:(gholchomagh) در گویش گنابادی یعنی هیکلی ، بزرگ جثه ، زورمند و قدرتمند
قاسماقهواژهنامه آزادمانعی که قدرت دیدن را از فرد سلب کند. قاسماقع به چشمش زده = از دیدن واقعیت ناتوان گشته است.
ملچکاواژهنامه آزادپیمان. عهد. شاهد مثال:«سلطان... به عزمِ یورش دشت قبچاق تَواچیان را به طلبِ لشکرها فرستاد و از ایشان مُچلکا گرفتند که روی دل هیچ آفریده نبینند و لشکر به سانِ قد
مبادی قانونیواژهنامه آزاددر رسانه ها به معنی راه های قانونی یا دروازه های قانونی به کار می رود، مثلاً «ورود کالای قاچاق از مبادی قانونی». در این صورت، مبادی، جمع مبدأ، باید به معنی آغاز