قلیواژهنامه آزادقُل درترکی به معنای «بازو» است که درعربی، به آن عَضُد می گویند. عضدالدوله یعنی بازوی دولت (بازو مجاز ازقدرت است). تکواژ «ی» به معنای کسرۀ اضافه (-ِ ) است. کُل گ
قلیفواژهنامه آزادقِلِیْف:(gheleyf) در گویش گنابادی یعنی دیگ، دیگ بزرگی که برای پخت غذا روی آتش استفاده م یشده و رنگش به همین خاطر سیاه می شده است.
شامرزاواژهنامه آزاددرگذشته این شهر جزیی ازمناطق هزارجریب طبرستان بوده‌است و نام‌هایی از قبیل سامار و شامار و شهمارفریم را داشته‌است و طبق کتاب سربداران از آبادترین شهرهای قدیم طبر
اموال منقولواژهنامه آزاداشیایی که نقل آن از محلی به محل دیگر ممکن باشد، بدون این که به خود یا محل آن خرابی وارد آید، گفته می‌شود. کلیه دیون، از قبیل قرض و ثمن مبیع و مال الاجاره عین مس
پرسوتواژهنامه آزادپرسوت آزاریست که بعضی زنان را بعد از وضع حمل عارض می‌گردد مختلف می‌باشد حالات ایشان بعضی را ذرب بهم می‌رسد و زرد و ضعیف و لاغر می‌گرداند و رغبت بر غذایی نمی‌نما
بازیچی و بازیگانواژهنامه آزادبازیچی یعنی کسی که بازی کامپیوتری یا آتاری و از این قبیل را انجام می دهد . بازیگان به دکانی می گویند که بازیچی ها در آن هستند.
حنفاواژهنامه آزادعده ی قلیلی که در زمان پیامبر به بت پرستی سجده کردن و بعد ها که دیدند کارشان اشتباه بوده برگشتند و عده ای از آنها هم مسیحی شدند.