برنوسواژهنامه آزاد[بَ / بُ] لشکر و لشکری؛ قشون و لشکر سپاه. || (اِسم خاص) نام یکی از سپه داران است؛ برنوش. (رک دهخدا)
قورمهواژهنامه آزادقاوورمه،گوشت آب پز شده ای که آنرا در گذشته درون پوست حیوانات و در زیر زمین به عمق یک متر قرار میدادند تا در زمستان از آن استفاده کنند
سویقواژهنامه آزاد(سَویق) قاووت ، آرد پخته شده ، آرد بوداده سَوِیق: ج أَسْوِقَة [ سوق ]:آرد گندم یا جو، می، و در زبان متداول بر آردى که از آن بهنگام الک کردن بلغور بدست مىآید اط