گشینواژهنامه آزادگشین اسم کردی-دارای معانی متعدد از جمله قبراق و سرحال-روشنایی-شعله ور شدن و برافروخته شدن آتش
ملچکاواژهنامه آزادپیمان. عهد. شاهد مثال:«سلطان... به عزمِ یورش دشت قبچاق تَواچیان را به طلبِ لشکرها فرستاد و از ایشان مُچلکا گرفتند که روی دل هیچ آفریده نبینند و لشکر به سانِ قد
لورچواژهنامه آزادبسیار تمیز - براق - لورچ دادن = از شدت تمیزی برق افتادن آتش گداخته.شعله ابی رنگ آتش در فرهنگ اصفهان لورچ گفته میشود. آتش گداخته.شعله آبی رنگ آتش در فرهنگ اصفهان
نان کسمهواژهنامه آزادنوعی نان مثل نان شیر مال است که گرد و شیرین است ولی مثل نان شیرمال پف کرده نبوده و سطح آن براق نیست.این نان در قم طبخ میشد و اکنون نیز در برخی مناطق قم طبخ میگر