فندواژهنامه آزاد(فِند)مانند، مثل، شبیه (این واژه هم اکنون در گویش شوشتری متداول است) فند(فَنْد)در گذشته واحدی برای متراژ زمین، باغ یا ملک افرادبه شمار میرفته برای مثال یک فند
هفته فهمواژهنامه آزاد[ هََ ت ِ ف َ ] ( ص مرکب ) دیرفهم، کندذهن، ابله. این ترکیب در میان فارسی زبانان افغانستان بسیار کاربرد دارد.
neglectorواژه‌نامه آزادفرد بی دقت، کسی که از انجام وظیفه شانه تهی کند، اهمال کار، سهل انگار؛ مترادف neglecter
فهرانهواژهنامه آزادفهر به معنی سنگ زیرین آسیاب وفهرانه منسوب به آن استپنام دختر-فهران نام پسر از امرای طبرستان قدیم
فندواژهنامه آزاد(فِند)مانند، مثل، شبیه (این واژه هم اکنون در گویش شوشتری متداول است) فند(فَنْد)در گذشته واحدی برای متراژ زمین، باغ یا ملک افرادبه شمار میرفته برای مثال یک فند
