ویلیکاواژهنامه آزاداین لغت در شهرستان فسا (استان فارس)، حومه و روستاهای این شهرستان به معنی آویزان به کار می رود در زبان فسایی معنای آویزان می دهد
حیوهواژهنامه آزادمعنی دیگر این واژه "عطا" است (رجوع شود به شبستان نکات و گلستان لغات فتاحی نشاپوری).
باربلواژهنامه آزادکلمه ای با معنای خاص بیشتر با گویش خراسانی ، بیش بار آوردن ، در مزارع زعفران سالی که محصول بیش از سنوات پیش باشد کشاورزان آن سال را باربل گویند سال باربل آمد ز
بار بلواژهنامه آزادکلمه ای با معنای خاص بیشتر با گویش خراسانی ، بیش بار آوردن ، در مزارع زعفران سالی که محصول بیش از سنوات پیش باشد کشاورزان آن سال را باربل گویند سال باربل آمد ز
دافواژهنامه آزاددختر (زن) زیبا و دلربا، معشوقه، شخصی که جاذبۀ جنسی زیاد داشته باشد؛ دوست دختر (یا دوست پسر)؛ در زبان آلمانی، سبزیجات گندیده را گویند. در انگلیسی، زنان جاذب مرد