فرزیواژهنامه آزادخوب زندگی کردن - کسی که خوب زندگی می کند فرزی بک کلمه مرکب متشکل از "فر" به معنی شکوه،جلال و والایی و "زی" به معنی زیستن و زندگانی است. به عبارت دیگر "فرزی"
بن ریزیواژهنامه آزادُ:ضم ب/ اسم یکی از طوایف ساکن پشتکوه در ایلام و نیز عراق. اصالتا از چهارلنگ بختیاری. فرزند خان احمد وبرادر تاج الدین زلقی
برنامه ریزی شهریواژهنامه آزاداتخاذ تدابیر منطقی و مناسب با استفاده از یک سلسله روش های علمی در جهت پیش بینی نیازهای شهری و هدایت توسعه شهر و بالا بردن استانداردهایزندگی شهروندان درشهرها بر
فرزیواژهنامه آزادخوب زندگی کردن - کسی که خوب زندگی می کند فرزی بک کلمه مرکب متشکل از "فر" به معنی شکوه،جلال و والایی و "زی" به معنی زیستن و زندگانی است. به عبارت دیگر "فرزی"
پوپولیستیواژهنامه آزادعوام فریبی یا عوام گرایی/ روش سیاسی برای طرفداری از حقوق عامه در برابر نخبه ها عوام فریبی یا عوام گرایی
هناختهواژهنامه آزادآماده - مهیا شده - برنامه ریزی برای انجام کاری مثلا:هناخته ی شام شب باش یعنی به فکر تهیه شام شب باش