فرخواژهنامه آزادبه فتح ف و سکون ر به معنی جوجه ی ماکیان جمع آن فروخ در ابیات سنایی فِرَخْ:(ferakh) در گویش گنابادی یعنی گشاد ، پر پهنا ، بزرگ
فدیهواژهنامه آزادمالی که برای واخریدن جان خود بدهند، آنچه اسیران برای رهایی خود بدهند، سر بها ، فدیات جمع فدیه فرهنگ لغت عمید (اسم) [عربی:فِدیَة] ‹فدیت› (fedye) ۱. مالی که در ق
فروردواژهنامه آزاد( اسم ) ( دین زردشتی ) نیرویی است که اهورمزدا برای نگاهداری آفریدگان نیک ایزدی از آسمان فرو فرستاده و نیرویی است که سراسر آفریشن نیک از پرتو آن پایدار است . پیش
فروگسستواژهنامه آزادفروگسست:برابرنهادی برای differentiate در زمین شناسی؛ که برخی واژه اشتقاق یا تفریق را برابر آن به کار می گیرند که هیچیک چندان درخور نیستند. منظور از فروگسست پدید
مهرمنواژهنامه آزادمهرمن:Mehrman ترکیب دو واژه مهر + بهمن مهر:Mehr دوستی و محبت – رحم، شفقت– آفتاب – نام روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی مهر MEHR:رحم، شفقت و محبّت (برهان قاطع) … پ
سرگشتگی زمانیواژهنامه آزاد(معماری) یکی از ویژگی های معماری کاخ هشت بهشت اصفهان است که نور غیرمستقیم از دو یا چند جهت به فضای داخلی می تابد و در نتیجه سایه ها از بین رفته اند و به همین دل