آلفونهواژهنامه آزادباجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو
وهرزواژهنامه آزادبسیار خسته ، بسیار کُند و آهسته نیکو آفریده شده وِهرِز (یا: وِهْریز ) یکی از سرداران انوشیروان است که در تیراندازی بغایت چیره دست بود. یک اسپهبد ایرانی اهل د
وراویواژهنامه آزادنام بخشي از توابع شهرستان مهر (حدود 390 كليومتري شيراز واقع در جنوب استان فارس) وراوی برگرفته از "ور" به معنای نزدیک، کنار و "او" با حرف الف فتحه دار و حرف واو
پرووکاتورواژهنامه آزادفتنه گر یا فتنه جو؛ شخصی که آگاهانه عملی را انجام می دهد، به قصد اینکه از فرد یا افرادی عکس العمل مطلوب یا پیش بینی شده اش رخ دهد.
غتغاکواژهنامه آزادإز غت به معنای نادان و غاک به معنای فتنه و آن شور وفتنه ای است که نادانان برآغالند