عمودواژهنامه آزادراست. آن به چَمِ وارونِ کژ است. دو خط عمود بر هم به پارسی می شود دو خد راست بر هم. عمودی از رأس مثلث بر ضلع روبرو فرود می آوریم به پارسی می شود خدی از تارک سِگو
عمدهواژهنامه آزادعمده . [ ع ُ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، اِ) بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). مقدار کلی و بسیار از هر چیز. کلی .- ...
vertical integrationواژهنامه آزادادغام عمودی؛ فرایندی که طی آن یک شرکت شرکت های توزیع و پخش محصولات خود را تحت تملک خود در می آورد تا پس از مرحلۀ تولید، کنترل خود را بر این قسمت ها افزایش دهد.
رژهواژهنامه آزادمعمار به دو تراز نیاز دارد: تراز افقی و تراز عمودی. در کلام پارسی قدیم به تراز افقی رژه بنّا میگفتند که البته امروزه به آن ریسمان بنّا میگویند. از طرفی به ت