عشقواژهنامه آزادسَودا:به معنی عشق در زبان پهلوی باستان است. که همچنان در زبان تالشی و ترکی آذزی در آذربایجان ایران و بخش جداشده از ایران با نام جمهوری آذربایجان، همچنان- کاربرد
قپ ریتواژهنامه آزادقَپِ ریت /qaperit/ چیزی را با زحمت و خارج از عرف به دست آوردن، چیدن غیر اصولی برگ یا میوه درخت تلاش زیاد با چنگ و دندان
درعواژهنامه آزادمطابق نقل تاریخ نویسان دختران عرب وقتی به سنّ بلوغ می رسیدند به دارالندوه، که توسط قصی بن کلاب ساخته شده بود، می رفتند و در آن جا پارچه ای که با خود برده بودند
اشکانواژهنامه آزاد«عشق» یک واژهٔ یونانی است، و نه عربی است نه پارسی. یونانی ها واژه ای دارند به نام «اشکیموس» و یا «اشکینوس». این واژه به چَم (معنای) قطره، آبی که از چشم فرو ری
عفلقیواژهنامه آزادگاهی اوقات صدام را با صفت عفلقی همراه می آورند . به نظر می رسد اشاره ای باشد به میشل عَفلَق سوری که اولین بار حزب بعث عربی را پایه گذاری کرد . و منظور از صدام ع