پراکسیسواژهنامه آزادلفظ Praxis یونانی، و به معنی «عمل» و «کنِش متوجه هدف» است. ریشه اش در Prattein و Prassein به معنی «انجام دادن» و «تمرین کردن» و «کاری را در عمل پیش بردن» است. پ
هوکارهواژهنامه آزادآمیزه ای است از هو + کار عادت کرده به کاری - خوگرفته - معتاد ( در مفهوم خوب یا بد) در گویش لری و لکی کاربرد فراوان داشته و جا افتاده است
پارادایمواژهنامه آزادسرمشق، الگوواره (از یونانی: پارادیگما παράδειγμα paradeigma)؛ مدل و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی غالب بر یک گروه یا یک جامعه. هر گروه یا جامعه «واقعیات» پی
کسوهواژهنامه آزاددر لغت:به کسر و ضم کاف و سکون سین و فتح واو از ریشه "کسو" به معنای لباس و پوشاک است. در فقه:به هر آنچه که مایه پوشش عرفی بدن فرد به گونه ای باشد که امکان رویت آ