شورواژهنامه آزادشِوِر - آویزان - دلمکُوز ( shever) اویزان کردن ،دراز کردن (محلی) شِوِر؛ آویزان کردن، به درازا کشیدن.
دل شورواژهنامه آزاددِلْ شُوْرَ:(delshowra) در گویش گنابادی یعنی دغدغه داشتن ، نگرانی ، نفوس بد زدن ، افکار بد داشتن درباره اتفاق بدی که احتمال دارد بیفتد.
سر انداختنواژهنامه آزادحرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال . سر باختن، سر فدا کردن. || کسی را سر انداختن؛ در تداول عامه، او را متوجه کردن؛ او را ملتفت کرد
زوفانواژهنامه آزادنشاط اور-شادی بخش. (اسم پسر) کسی که پر شور و شوق است نشاط اور-شادی بخش. (اسم پسر) کسی که پر شور و شوق است
باغ علی باقرواژهنامه آزادنام روستایی است که در فاصله مستقیم 30 کیلومتری جنوب غربی شهر خورموج مرکز شهرستان دشتی و در 2 کیلومتری شرق کوه مند و یک کیلومتری عرب رود فصلی سور(شور) و در چند ک