پشنگهواژهنامه آزادپاشیدن آب به طور مثال وقتی ماشینی در آب رد شود و قطرات آب را به ما بپاشد می گوییم پشنگه شدیم پاشیدن مایعات به اطراف، ترشح با فشار ،مثل زمانی که سنگ در آب می افت
واج آراییواژهنامه آزادتکرار یک یا چند حرف صامت یا مصوت در شعر یا در نثر، مانند تکرار ف در مصرع نخست، و تکرار سین در مصرع دوم از این رباعی خیام: افسوس که بی فایده فرسوده شدیم/ وَز داس