شعاع شرقواژهنامه آزادبه معنای ظهور کننده از شرق، پرتوی از شرق، کنایه از خورشید. شعاع:پرتو ؛ شرق:محل بیرون آمدن خورشید
شعاع شرقواژهنامه آزادبه معنای ظهور کننده از شرق، پرتوی از شرق، کنایه از خورشید. شعاع:پرتو ؛ شرق:محل بیرون آمدن خورشید
ساجواژهنامه آزادمعنی کلمۀ ساج در زبان کردی با لهجۀ بیشتر قبایل استان ایلام: تابه ای از جنس آهن به شکل صفحه ای گنبدی شکل با انحنای اندک به شعاع تقریبی سی سانتی متر که بیشتر در ع
اوژدلواژهنامه آزادشجاع. شیردل. دلاور. اژدهادل. از خاندان های کهن و نژاده ی ایرانی که در زمان ساسانیان از سپاهیان بوده اند . ( تلفظ = اُژْدِلْ ) ( تلفظ = اُژْدِلْ )