دل شستواژهنامه آزاددِلْ شُسْتَ:(delshousta) در گویش گنابادی یعنی ابراء کردن ، بخشیدن ، بخشش ، گذشتن از حق یا عشق ، ناامید شدن
کِل زدنواژهنامه آزادکِ = کِل زدن یا کِل کشیدن در اصطلاح مردمان غرب و جنوب ایران یعنی هلهله کردن زنان. صدایی که با حرکت تند زبان ایجاد می شود و همزمان فاصله میان دو انگشت شست و سباب
پادیابواژهنامه آزاد۱. شست وشو. ۲. (اسم، اسم مصدر) وضو. ۳. شست وشوی صورت و دست و پا. ۴. (اسم) وضویی که زردشتیان می گیرند. ۵. شستن و پاکیزه ساختن چیزی با خواندن دعاهای مخصوص. (فرهنگ
اتساعواژهنامه آزادواکشیدگی برای اتساع و هم کشیدگی برای پدیده عکس اتساع؛ قریب شست سال است که اساتید و دست اندرکاران علمی چوب از این واژه ها استفاده می کنند.
رئیس سعدواژهنامه آزادنام دروازه ای از دروازه های قدیمی اردبیل بوده است. نام این دروازه در کتاب صفوه الصفا ابن بزاز اردبیلی 6 بار قید شده است. نمونه:«روزی بر دروازه ی رئیس سعد – که
پونسواژهنامه آزادپونِس یا پونِز یا میخ شَستی؛ میخ ریز نوک تیزی است که قاب بشقابی شکل کوچکی دارد و با فشار انگشتِ شست روی قاب وارد دیوار می شود. بیشتر برای الصاق کاغذ به دیوار اس