شاهونواژهنامه آزادمنطقه ای بکر در استان فارس که در ثقل شیراز،نوراباد و سپیدان واقع شده است و یکی از مراکز بزرگ تامین انگور در کشور ایران و منطقه فارس می باشد.
شاهواژهواژهنامه آزادشاه کلمه، شاه لغت؛ واژه ای که بیش از واژگان دیگر به ذهن می آید یا بر زبان جاری می شود. واژه ای که بیش از واژگان دیگر در شعر یا دیوان شاعری مشخص (مثلاً خیام یا ح
فرنوشواژهنامه آزادنام اصیل ایرانی؛ از شاهزاده های سلسلۀ ماد؛ 1) فرن= شاهوار، خدایگان؛ و اوش= هوش؛ فرنوش= هوش خدایگانی 2) عصارۀ شکوه و جلال شکوه،نام پادشاه باستانی ماد
شاهنامهواژهنامه آزادکتابی که در آن سرگذشت پادشاهان ایران، به نظم یا نثر، گرد آمده باشد. شاهنامه شاهنامه نام یک عده از کتب منثور و منظوم حماسی است که در آنها سرگذشت شاهان ایران یاد
آرتمنواژهنامه آزادنام سردار ایرانی برادر خشایار شاه نام برادر خشایار شاه یکی از سه پند زرتشت به معنی پندار نیک می باشد. از ترکیب دو واژه آرت به معنی مقس و نیک و پاک و واژه من به
رایهواژهنامه آزاد(عربی) مجازاً، شاه و خدم و حشم وی. سلطان و درباریان و کوکبه و دستگاه خود شاه و ارکان مملکت و اعیان دولت و درباریانش (رک دهخدا).