سیاست کیفریواژهنامه آزادآن دسته از اقدامات حكومت و دولت در جهت پيشگيري از وقوع جرم و درمان و بهبود وضع مجرمان
سیاست پردازواژهنامه آزادکسی که سیاست را برای اهداف مشخصی پردازش و مهندسی می کند. مهندس سیاست سازنده ساختار تئوریک سیاست برسی کننده ساختار هندسی سیات
رامیارواژهنامه آزادرامیار در زبان کُردی به معنای سیاستمدار می باشد. نام پسرانه کُردی. سیاست مدار سیاستمدار
فاشیسمواژهنامه آزاداین عنوان به معنای خاص نام جنبشی است که در ۱۹۳۲ به رهبری موسولینی رهبر ایتالیا به راه افتاد و به قدرت رسید و کلمه فاشیسم از کلمه ایتالیای فاشیسمو گرفته شده است
لمپنیزمواژهنامه آزاد(علوم سیاسی) ا. عقیده بر اساس نادانی و جهالت. ب. بی اعتنائی به پیشرفتِ انقلاب (در اصل، انقلاب سُرخ). مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Lumpenism می باشد، اگر چه
آمیتیسواژهنامه آزاددختر هوخشتره خواهرزن کوروش آمیتیس در زبان پارسی باستان به معنی گل سرخ است. آمیتیس، دختر هووخشتره شاه ماد بود. هووخشتره برای استوارسازی اتحاد خود با نَبوپَلَّسَر
پادمانواژهنامه آزادپادْمان در فارسی به معنای نظارت و حراست کردن است و اسم مصدری است که از ریشهٔ فعل پاییدن گرفته شدهاست. پادمان امروزه در اصطلاح به مقررات نظارتی آژانس بینالمللی