سگواژهنامه آزادس ُ گ(در گویش دماوندی):خُل (آب بینی بویژه هنگامی که روان باشد)، به کسی هم که اینگونه باشد میگویند سُگِن همانند خُلِن «سگ شدن» کنایه از بداخلاق شدن و تنگ شدن خُل
سگ چرخواژهنامه آزادرانندگی بیهوده با خودرو. رانندگی با خودرو برای یافتن زن خیابانی و یا تور کردن مرد مناسب برای وقت گذرانی یا تعشق.
سگ لاسیواژهنامه آزاد(اصفهان، روستای هاردنگ) ماده؛ در اصطلاح یک فحش است، به معنای زنان ولنگار، زنان لَوَند.
پدر سگواژهنامه آزادپدر کثیف و پر از نجاست_پدری به مرتبه و شعور سگ -بیشتر برای فحش دادن استفاده می شود.
گمالواژهنامه آزادسگ نر و درشت هیکل.این کلمه لکی است سگ یک کلمه کردی به معنی سگ نر از گَم به معنای گاز است در لری ، گمال به معنای گازگیر است و سگ را میگویند سگ
سگواژهنامه آزادس ُ گ(در گویش دماوندی):خُل (آب بینی بویژه هنگامی که روان باشد)، به کسی هم که اینگونه باشد میگویند سُگِن همانند خُلِن «سگ شدن» کنایه از بداخلاق شدن و تنگ شدن خُل