سر انداختنواژهنامه آزادحرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال . سر باختن، سر فدا کردن. || کسی را سر انداختن؛ در تداول عامه، او را متوجه کردن؛ او را ملتفت کرد
گچلواژهنامه آزادگِچِل= تکه سنگ کوچکی که برای آگاه ساختن کسی که در خفا نشسته به او اندازند. احتمالاً گچ-گل بوده است. در سال های نه چندان دور زیرسازی دیوارها برای سفیدکاری با گل
ﺯﻟﻔﺎواژهنامه آزادزُلفا:(زلف موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت)) ؛ منسوب به زلف. || (به مجاز) زیبایی زلف معشوق. || (در عربی، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت.