سربندانواژهنامه آزادسربندان روستایی است در 80 کیلومتری شمال شرق تهران. منطقه ای خوش آب و هواست و سیب آن شهرت جهانی دارد
سررودواژهنامه آزادروستایی زیبا با آب و هوای متعادل که در استان خراسان رضوی شهرستان سبزوار بخش ششتمد واقع شده است. اغلب مردم این روستا به شغل شریف کشاورزی و دامداری مشغولند و جمعی
سربونونواژهنامه آزادنام قدیم ده احمدی، روستایی در سی و پنج کیلومتری جنوب شرقی شهرستان زرند کرمان. از نظر تقسیمات کشوری، این روستا در بخش مرکزی زرند واقع شده و مرکز دهستان «سربنان»
بندواژهنامه آزادحیله و ترفند، فنّ در کشتی گرفتن ؛ یکی در صنعت کشتی گرفتن سر اَمد بود، سیصد و شصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از اَن کشتی گرفتی.(گلستان باب اول)
ساتیرواژهنامه آزادساتیر خدای درجه دوم رفیق باخوس که با گیسویی راست ایستاده گوشهای نوک تیز دو شاخ کوچک و ساقهای بز معرفی شده و یک جام یک ( چوبی که میوه درخت کاج بر سر آن بود و شاخ
افغانواژهنامه آزادفریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست
از سرواژهنامه آزادبهخاطرِ، بهدلیلِ، برایِ در واقع "حرفاضافهی مرکب" بودنِ "ازسرِ" مقصود من است. به متنهای زیر توجه کنید: ۱) طی یکروز و ظرف یکساعت / نامهای مختصر گذاشت و ر