سامیارواژهنامه آزاداین واژه از دو بخش سام و یار تشکیل شده است؛ در معنی سام باید رجوع کنیم به داستان شاهنامه که نام پدر زال بوده و به معنی آتش است؛ بخش دوم که یار است، به معانی مخت
ساتیارواژهنامه آزاداین کلمه از ستیا میآید به معنی ستایش گر اسم اصیل ایرانی ازسرداران زمان هخامنشی دوره داریوش سیرگاه سیرگاه
رامیارواژهنامه آزادرامیار در زبان کُردی به معنای سیاستمدار می باشد. نام پسرانه کُردی. سیاست مدار سیاستمدار
ساتیرواژهنامه آزادساتیر خدای درجه دوم رفیق باخوس که با گیسویی راست ایستاده گوشهای نوک تیز دو شاخ کوچک و ساقهای بز معرفی شده و یک جام یک ( چوبی که میوه درخت کاج بر سر آن بود و شاخ
شامرزاواژهنامه آزاددرگذشته این شهر جزیی ازمناطق هزارجریب طبرستان بودهاست و نامهایی از قبیل سامار و شامار و شهمارفریم را داشتهاست و طبق کتاب سربداران از آبادترین شهرهای قدیم طبر
سریراسواژهنامه آزادسَریراس به معنی زیبای بر تخت نشسته ی پارس که از صفات پادشاها زمان هخامنشی است. تلفظ صحیح:Sariras. سریر:به معنی اریکه، اورنگ و تخت پادشاهی است. سریرا (سریر+ا):"
رامیارواژهنامه آزادرامیار در زبان کُردی به معنای سیاستمدار می باشد. نام پسرانه کُردی. سیاست مدار سیاستمدار
ساتیرواژهنامه آزادساتیر خدای درجه دوم رفیق باخوس که با گیسویی راست ایستاده گوشهای نوک تیز دو شاخ کوچک و ساقهای بز معرفی شده و یک جام یک ( چوبی که میوه درخت کاج بر سر آن بود و شاخ