ساریواژهنامه آزاداین کلمه به معنی زرد است و در ترکیب اسامی بعضی اشخاص و امکنه یا شئ هم به صورت صفت به کار رفته است؛ مانند:ساری آغل، ساری اجاق، ساری اقل، ساری اصلان و ساری گلین
سائیواژهنامه آزادسائی شخصیتی در نزد پادشاه بوده است که در کنار پادشاه در مواقع ضروری کمک احوال پادشاه بوده است. در فرهنگ قدیم سائی به شخص کمک رسان یا کمک احوال اطلاق میگردیده اس
ساریواژهنامه آزاداین کلمه به معنی زرد است و در ترکیب اسامی بعضی اشخاص و امکنه یا شئ هم به صورت صفت به کار رفته است؛ مانند:ساری آغل، ساری اجاق، ساری اقل، ساری اصلان و ساری گلین
سارایواژهنامه آزادترکیبی از دو واژه ی ساری+ای به معناهای زرد و ماه که در تورکی تحلیل یافته به سارای تبدیل شده _ماه زرد - ماه شب14 _ دخترپارسای اذربایجان- در زبان ترکی استانبولی ب
بنافتواژهنامه آزادبِنافت:نام دهستانی است از بخش دودانگه ساری شامل 13 روستای ولیکچال، دادیکِلا، سوتکِلا، وَلیکبِن، وِزملا، درزیکِلا، سنگده، میانا، پاجی، کولِم، جورجاده، جیجاد، خشی