زینواژهنامه آزادزیْنَ:(zina) در گویش گنابادی یعنی پله ، پلکان ، راه پله || زیْن:(zin) در گویش گنابادی یعنی از این ،از حالا ، از الاّن
زینواژهنامه آزادزیْنَ:(zina) در گویش گنابادی یعنی پله ، پلکان ، راه پله || زیْن:(zin) در گویش گنابادی یعنی از این ،از حالا ، از الاّن
طوطیان هندواژهنامه آزاددر شعر حافظ، کنایه از شاعران وسخنوران مقلد هندی: شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله می رود. (در مصراع دوم، «قندپارسی« یعنی غزلیات
آرازینواژهنامه آزاد(آذری؛ مغان) آراینده؛ زین، زینت صندلی. || اراز نام رودی است که از شهر پارس آباد می گذرد.