رستانواژهنامه آزادبزرگمنش؛ متعالی؛ قدرتمن متعالی، بزرگمنش رستان (رَ) از رَست به معنی رها شده است با ترکیب (ا) و (ن) اسم ساز به رستان تبدیل می گردد هر چند که رُست یا رُستن نوعی ره
رسامواژهنامه آزادرسم کننده، نقاش. || نام نقاشی هم عصر بهرام گور. || نام آهنگری هم عصر اسکندر مقدونی.
رستانواژهنامه آزادبزرگمنش؛ متعالی؛ قدرتمن متعالی، بزرگمنش رستان (رَ) از رَست به معنی رها شده است با ترکیب (ا) و (ن) اسم ساز به رستان تبدیل می گردد هر چند که رُست یا رُستن نوعی ره
گشسبواژهنامه آزاددختر رستم دستان که در نبرد با سهراب دست او را شکست. بانو گشسب همسر گیو و دلاوری کم نظیر بود.