رستانواژهنامه آزادبزرگمنش؛ متعالی؛ قدرتمن متعالی، بزرگمنش رستان (رَ) از رَست به معنی رها شده است با ترکیب (ا) و (ن) اسم ساز به رستان تبدیل می گردد هر چند که رُست یا رُستن نوعی ره
بیاضواژهنامه آزاددر منطقه رستاق فارس پس از ذبح گوسفند و کندن پوست آن گوشت گوسفند را قبل از تکه کردن برای حدود یکساعت میگذارند تا هوا بخورد و کمی رطوبت آن کمترشود به این عمل بیاض
کودزرواژهنامه آزادنام روستایی در 20 کیلومتری شمال غرب فرمهین و جزئ بخش فراهان در استان مرکزی است .حدود 250 خانوار و 800 نفر سکنه . در تاریخ قم این روستا با نام مرکز بخش کوزدر معر
بختگانواژهنامه آزادبختگان . [ ب َ ] (اِخ ) دریاچه ای در فارس، به طول قریب 80 هزارگز و محیط آن گاهی به 240 هزارگز بالغ شود. رود کر بدین دریاچه می ریزد و چند جزیره ٔ کوچک دارد. دریا
رستانواژهنامه آزادبزرگمنش؛ متعالی؛ قدرتمن متعالی، بزرگمنش رستان (رَ) از رَست به معنی رها شده است با ترکیب (ا) و (ن) اسم ساز به رستان تبدیل می گردد هر چند که رُست یا رُستن نوعی ره