ریفواژهنامه آزادبرشهای تقریبا هم اندازه در میوه های حجیم مانند هندوانه و خربزه(همان برش شتری) را گویند.(بیشتر در زبان لری)
ردیفواژهنامه آزادرج، به رج. برای نمونه سربازان "ردیف" ایستاده اند به پارسی می شود سربازان "به رج" ایستاده اند.
موزیرجواژهنامه آزاد(مازنی) [ رَ ] نام منطقه ای در شهر بابل استان مازندران؛ از دو کلمۀ موزی و رج تشکیل شده است. مازنی ها به درخت بلوط موزی می گویند و رج به معنای ردیف است. گفته اند
لیلة الرغائبواژهنامه آزاد" لَیْلَةُ الرَّغَائِب" شب برآوره شدن آرزوهای بلند ، شب بردن ثواب بسیار،اولین شب جمعه ازماه رجب. "صلاة الرغائب" نمازی که دراولین شب جمعه ماه رجب برای رسیدن به ث
موتلفهواژهنامه آزاد( صفت) مونث مؤتلف. دایر. موتلفه، یکی از دایره های عروضی، شامل هزج و رجز و رمل. مثال از بحر هزج: مکن زین پس نگارینا بمن بر این جفا کاری، مفاعلین مفاعلین مفاعیلن