رأسواژهنامه آزادتارَک. زبانزدِ دانشی. برای نمونه، تارکِ یک گوشه (رأسِ یک زاویه) یا سه تارکِ یک سِگوش (سه رأسِ یک مثلث).
راس کردواژهنامه آزادراس کِرْدَ:(raskerda) در گویش گنابادی یعنی تعمیر کردن ، درست کردن ، چیدن و مرتب کردن
تشکنواژهنامه آزادتشکن دهستانی ست بزرگ واقع در شهرستان دوره چگنی و به مرکزیت روستای سرانبار کلانتری تشکن دهستانی سرسبز و بسیار خوش آب و هواست که در بین کوه های سر به فلک کشیده س
خلنوواژهنامه آزادخُلِنو قله ای است در منطقهٔ البرز مرکزی و به ارتفاع ۴۳۷۵ متر. خلنو و آزادکوه، هر دو حدود ۴۳۷۵ متر ارتفاع داشته و پس از دماوند و علم کوه سومین و چهارمین قله های
آرسامواژهنامه آزادنیرومند. کسی که دارای نیروی خرس باشد. ارسام ناقه راندن او را تا نشان پای بر زمین گذارد. (این جمله در فرهنگ فارسی به فارسی امده بود چنین به نظر می رسد به معنی ش
التتمشواژهنامه آزادالتتمش به معنی حافظ و نگاه دارنده ایل است، هم چنین در جای دیگر وجه تسمیه التتمش به این دلیل دانسته شده که تولد وی شب ماه گرفتگی واقع شده است و چنین مولودی را تر