دبرواژهنامه آزادبه ضم «دال و ب»:نر بز راگویند- بز- دبر - کره ، مانند میش- قوچ- بره (روستای سنگ چارک داراب) (dobor) جنس نر بزینه چون هنگام جفتگیری بر پشت بز ماده بر می آید، به آ
تاسیانواژهنامه آزاد[گیلکی] حالتی که به خاطر نبودن کسی به انسان دست می دهد. دل و دماغ هیچ کاری را نداشتن. دلتنگی غریب. غم فزاینده ـ همچنین نام کتابی از امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلا
استجلوواژهنامه آزادیکی از قبایل ترک در ایران- روستایی دور افتاده در شهرستان زنجان وجود دارد که همه ساکنین آن فامیلی شان استجلو میباشد که به شکل سنتی کشاورزی و دامداری میکنند و مرد
رومیسواژهنامه آزادرومیس، روستایی از توابع بخش مشراگه شهرستان رامشیر در استان خوزستان ایران است. در دوران ساسانیان، حسابداری به نا رومیس دخل و خرج مناطق مختلف ایران را با ارقامی