معنی دچار درد اعصاب

جست‌وجوی مشابه

پوست کسی یا چیزی را کندن، به سختی کسی را مجازات کردن

عاشق شدن.

ساکن صومعه

خانه ای برای قرائت قرآن و گرد هم آمدن قاریان

(ترکی آذری) منجمد.

(جزیرۀ قشم) وازارْ یعنی زخمی که روی بدن هست، آسیب ببیند و دچار درد و یا خونریزی شود. مثال:احمد زخم برادرش را وازار داد.

دل درد گرفتن بر اثر خوردن میوه کال سردی کردن دچار سردی مزاج شدن بر اثر خوردن میوه نارس

فردی که در رفتارش دچار خلاء و رفتاری ناموزون است

افرادی که جان خود با فداکاری را در راه وطن به خطر انداخته و دچار آسیب و یا نقص عضو گردیده اند. جمع جانباز

روبرو، دچار - دو چهار شدن با کسی: با کسی رو در رو شدن