دالواژهنامه آزاددال به لری به معنی سنگ در اندازه ی یک آجر می باشد در پهلوی هم همین لغت وجود داشته است .معنی دیگر آن دال به معنی کرکس است که کاملا در لری رایج است . عقاب سیاه کو
مرسانازواژهنامه آزادمرساناز:دخترزیباو بی نظیرآسمانی باعث فخر و مباهات که وجودش رفاه نعمت وآسایش همیشگی را هدیه می آورد. مرساناز نامی است دخترانه،که دردل خود چندین نام زیباوپرمعنی
مزرجواژهنامه آزادبنا بر تحقیقات انجام شده، نام سکونتگاه مِزِرج در ابتدا مِزَرگ (MEZARG) بوده که از دو واژۀ مِز (MEZ) و اَرگ (ARG) تشکیل شده است. مِز واژه ای اوستایی (پارسی کهن)
صدفهواژهنامه آزاد[صُ] حادثه. اتفاق. صدفه عبارت است از اینکه فرض کنیم حادثه اى خودبخود بدون آنکه شیئى ازاشیاء دخالت داشته باشد، به وجود آید. یکى از ضروریات عقل، امتناع صدفه و ات
آمیتیسواژهنامه آزاددختر هوخشتره خواهرزن کوروش آمیتیس در زبان پارسی باستان به معنی گل سرخ است. آمیتیس، دختر هووخشتره شاه ماد بود. هووخشتره برای استوارسازی اتحاد خود با نَبوپَلَّسَر
هپیواژهنامه آزادهپی به کسانی که با موهایی پرپشت داشتند گفته میشد و همچنین به آمریکایی که بهمراهش سگ داشت در زمان قدیم