دستاورنجنواژهنامه آزاددستبند، زینت زنان [دَ اَ رَ جَ]( اِ مرکب)دست آبرنجن,دست آورنجن,دست برنجن دستبند.دستینه زنان که میلی است از طلا ونقره
دستکشواژهنامه آزاددستکَش:1. دستچین شده، زبده و نمونه. چنان که در شاهنامه آمده:کز اسپان تو باره ای دستکش/ کجا بر خرامد بافراز خوش. 2. نیازمند، وابسته. چنان که در شعر نظامی آمده:سا
معمارخورواژهنامه آزادوقتی کارفرمایی پول کارگری را می خورد، شخصیت بی مایه و دون که از میان مایگی و کوتوله بودن خود در برابر زیر دستانش سوءاستفاده ی مالی می کند.
تاکسیدرمیواژهنامه آزادپوست آرایی. فنِ پیراستن، آکندن، دوختن و آراستن پوست جانوران به دست پوست آرایان است تا دستاورده نیادی (طبیعی) و زنده بنماید.
اصولگراواژهنامه آزاداصولگرا یعنی کسی که رسالت خود را در حفظ اصول جهان بینی پذیرفته شده اش می یابد. پس مهمترین کار یک اصولگرا، شناخت و تبیین اصول و دفاع منطقی از آن است. در تفکر اصو