147 مدخل
اصل هر چیز
نتایجی که از درون فرایندی بدست می آید
کسی که به تزکیه جان می پردازد
انتصاب, مقداردهی کردن چیزی. مثال:مقدار دادن به حافظه خود به وسیله فکر کردن.
دروند (دُروَند) به معنی ناپاک، در مقابل واژه اشون . [ اَ ش َ وَ ] (اوستایی ، ص ).
درون ، موضوع ، اصل مطلب
درون سازمانی
درون ویسگی، ویسگی درونی. (زبانزدِ دانشی).
درون کار.