دالواژهنامه آزاددال به لری به معنی سنگ در اندازه ی یک آجر می باشد در پهلوی هم همین لغت وجود داشته است .معنی دیگر آن دال به معنی کرکس است که کاملا در لری رایج است . عقاب سیاه کو
دالبرواژهنامه آزادعلت نامگذاری این واژه:اگر لبه هرچیزی مثل پارچه - کاغذ - تخته و... را بشکل حرف (د) (دال) پشت سرهم ببرید آنرا دالبر گویند.
ازدادواژهنامه آزادازداد:درلفظ پارسی به معنی نیاکان ببینیم، که از قسمت های " از" + "داد"= از گذشتگان چیزی یا مطلبی رسیده باشد، و نیز در لغت به معنی گذشتگان و نیاکان نیز خواهد آمد
مونومان شهریواژهنامه آزادمونومان درلغت به معنای بنا ( ابنیه) است کاربرد این واژه برای معرفی فضایست که در ذهن ماندگار است. هر گونه طراحی مصنوع در رابطه با مسائل شهری که مبانی سه بعدی وت
تینکواژهنامه آزاد(تی نک) درلهجه جنوب خراسان بویژه شهر بشرویه ورقه کاربرد دارد و به قوطی حلبی شبیه قوطی های 5کیلویی روغن نباتی وغیره تی نک می گویند
خراطیواژهنامه آزادمعنی این واژه درلغت نامه ها اشتغال به چوب تراشی است. خؤاطی در گویش لکی و غِراطی در گویش لری به معنی گردی، مدور و هرچیز دایره ای است. به نظر می رسد با توجه به مع
ناشاقولواژهنامه آزادکسی که بادیگران به راحتی کنارنمی آید-کله شق-درلهجه محلی بیرجند زیادبه کارمیرود. در محاوره ی گناباد به آدم تنومند و پر هیکل نیز می گویند.