دروشیدنواژهنامه آزادلرزیدن (پهلوی) دِروشیدَن، دِرَفشیدَن؛ لرزیدن از ترس یا سرما. (دروشیدن ویژه جاندار است، مثلاً برای زمین لرزه به کار نمی رود.)
نیرشیدواژهنامه آزادبر وزن خورشید و مهرشید مرکب از نیر به معنای درفشان . رخشان . درخشنده . درفشنده . مضی ٔ. رخشنده . مشرق و شید به معنای درخشان و روشنایی
یوتابواژهنامه آزاددرخشان و بی مانند (خواهر آریو برزن واز سرداران زن ایرانی) (نام دختر) درخشنده، نورانی نام پارسی زهرا خواهر آریو برزن (سردار ایرانی) اولین سردار زن ایرانی نور بی