درعواژهنامه آزادمطابق نقل تاریخ نویسان دختران عرب وقتی به سنّ بلوغ می رسیدند به دارالندوه، که توسط قصی بن کلاب ساخته شده بود، می رفتند و در آن جا پارچه ای که با خود برده بودند
درهواژهنامه آزاد(به فتح دال، کسر را، بدون تشدید) در لهجه مردم شهرستان دشتی در استان بوشهر، همان دره به معنی شکاف بین دو کوه یا کانال بزرگ و آبراه طبیعی است که از کوه سرازیر می
ثقلواژهنامه آزاددل درد گرفتن بر اثر خوردن میوه کال سردی کردن دچار سردی مزاج شدن بر اثر خوردن میوه نارس
افغانواژهنامه آزادفریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست
داغواژهنامه آزاد(گنابادی) ننگ، علامت بردگی یا مالکیت که بر بدن انسان یا حیوان بزنند. || غصۀ مرگ عزیزان، دل شکستگی و درد فراق.
از برایواژهنامه آزاد(حرف اضافهی مرکّب) بهرِ، از بهرِ، برای. ای دل! غم عشق، از برای من و توست / سر بر خط او نه، که سزای من و توست // تو چاشنی درد ندانی، ور نه، / یکدم غم دوست خون