پا دراز کردنواژهنامه آزادپا دراز کردن کنایه از آسوده خاطر شدن از بابت چیزی. شاهد:به چیزی که باشد دلم را نیاز// کنم دست از آن کوته و پا دراز (خواجوی کرمانی؛ همای و همایون)
پل درازواژهنامه آزادیا پل درازو؛ پل به معنی مو در لهجۀ محلی دشتستانی و حتی لری می دهد دراز هم یعنی بلند. پل درازو موجودی خیالی با موهایی بلند بوده که فقط زنی که موقع زایمانش بوده ب
قرمز درآرواژهنامه آزادقرمزدَرآر؛ کسی که آجرهای پخته را، که کمترین فاصله را با آتش کورۀ آجرپزی دارند، از کوره در می آورد.
دیلاواژهنامه آزاد(مازنی) گندم لاغر و سیاه رنگ. بلند و باریک ، به گندم بلند داخل گندمزار گویندکه از سایر گندم ها بلند تر باشد.دیلاق دراز و بلند
ولمیدنواژهنامه آزادهر چند استاد بهار والمیدن را به کار برده است به معنی استراحت کردن ولی من معتقدم که در لری به شکم لم می گوییم مثلا لمو یعنی شکمو و نیز گوش دراز و شل را وال می گو
گواواواژهنامه آزادمیوه ای گرمسیری است. گیاه گواوا درختچه ای همیشه سبز از خانواده میرتاسه است که برگ های دربرابر هم دراز و بیضی شکل دارد. این درختچه بومی امریکای جنوبی و امریکای م
بادخورهواژهنامه آزادبادخوره [گویش همدانی]:پرستو ، چلچله ، پرنده ای با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه ، که در فصل سرما به مناطق گرمسیر مهاجرت می کند.(فرهنگ فارسی معین)
وزاریاتواژهنامه آزادشکل درست آن والذاریات [ وَذْ ذا ] (از ع ، اِ مرکب ) است. در تداول، پریشانی، سختی، هرج و مرج، مصائب. (فرهنگ دهخدا). - والذاریات خواندن؛ در تداول، دلیل های بی معن