دبرواژهنامه آزادبه ضم «دال و ب»:نر بز راگویند- بز- دبر - کره ، مانند میش- قوچ- بره (روستای سنگ چارک داراب) (dobor) جنس نر بزینه چون هنگام جفتگیری بر پشت بز ماده بر می آید، به آ
دافواژهنامه آزاددختر (زن) زیبا و دلربا، معشوقه، شخصی که جاذبۀ جنسی زیاد داشته باشد؛ دوست دختر (یا دوست پسر)؛ در زبان آلمانی، سبزیجات گندیده را گویند. در انگلیسی، زنان جاذب مرد
دبرواژهنامه آزادبه ضم «دال و ب»:نر بز راگویند- بز- دبر - کره ، مانند میش- قوچ- بره (روستای سنگ چارک داراب) (dobor) جنس نر بزینه چون هنگام جفتگیری بر پشت بز ماده بر می آید، به آ
دبغستانواژهنامه آزاددَبْغِسْتان:دبغ+ستان که مخفف شده به دبستان. در گذشته، محل آموزش کودکان پر بوده از لوح های آموزشی یا همان دبغ.
سهاواژهنامه آزاد(سُها) نام ستاره ای کوچک در دب اکبر فراموش شده سهیل اولی یا اول؛ سهیل انثی(مونث)؛ مخفف سهیلا؛ سهیلای کوچک؛ به معنی آسمان پنهان؛ سازگار مخفی.