چرزه خونواژهنامه آزاداسب خون (پیشنهاد کاربران) نام روستایی است، به معنی جایی که پرندۀ کوچکی به نام چرز در آن آواز می خواند. این واژه ممکن است ترکیبی از دو واژۀ چرز (رک دهخدا) و خون
هودنهواژهنامه آزاداوتانه (اوتان، اوتانس، هوتن، هوتانس، هودنه، اومیتنه). اوتانَه (فارسی باستان)/ هودَنَه (عیلامی)/ اومیتَنَه (بابلی)/ اوتانِس (یونانی)/ اوتان/ هوتانس/ هوتن. پس
فیتوواژهنامه آزادیکی از فنون در کشتی آزاد که کشتی گیر با گرفتن قسمتی از گردن حریف و جابجایی خود، او را به زیبایی بر زمین می زند.
مر قانونواژهنامه آزاداصل قانون (مُرِّ قانون) اصل خود قانون. قانون صریح و بدون هیچ گونه تفسیر، ملاحظه، آسان گیری یا چشم پوشی. فقط خود قانون، نه کمتر نه بیشتر؛ فقط معنا و مفهومی که از
سناخواژهنامه آزاددندان ، مانند موقعی که یک حیوان شکاری را با دندان می گیرد و برای بچه های خود می آورد. به زبان اصفهانی می گویند "بیا این مثلا میوه یا خوراکی ها بسناخم برخورد برا