چرزه خونواژهنامه آزاداسب خون (پیشنهاد کاربران) نام روستایی است، به معنی جایی که پرندۀ کوچکی به نام چرز در آن آواز می خواند. این واژه ممکن است ترکیبی از دو واژۀ چرز (رک دهخدا) و خون
خوفواژهنامه آزاد(خ ُ )(غیررسمی)(مستعمل فقط در گفتار) سخت، پیچیده، بسیار مشکل، طاقت فرسا، چنان دشوار که از نزدیک شدن به آن بیم رود. مثال:تیمشون تمرینای خوفی میکنه.
مغازهواژهنامه آزادلغت اوستایی-سنسکریت مغازه (مها=بزرگ + غاسه=قاصد-جارزدن) که امروزه در معنای بازار به کار می رود. در زبان سنسکریت به شکل महाघोष mahAghoSa=market ثبت شده و نشان می
شطاحواژهنامه آزادشِطاْح (shetah) در گویش گنابادی یعنی خونگرم ، اجتماعی ، پُرْ پُز ، بسیار زیبا، خنده رو، خوشگل ، خوش اندام ، خوش لباس ، مهربان و جذاب
اسکستانواژهنامه آزاداس کس تانaskestan پستی یا احاطه شده توسط کوهها.یا سنکستان جای که سنگ زیاد دارد روستا زیبایی ست در 20کلومتری هروآباد خلخال بخش شاهرود که اولین روستای ست که زبان
کنگرانواژهنامه آزادروستایی ازتوابع اراک روستای کَنگَران در موقعیت "۳۷-۳۴ شمالی و"۵۱-۴۹ شرقی از بخش مرکزی شهرستان تفرش دهستان کوهپناه واقع شده است براساس آماری که در فروردین ۸۸ گرف
پارس آبادواژهنامه آزادبزرگ ترین شهر دشت مغان یا منطقه ی مغان در آذربایجان است. این شهر در مرز کشورهای جمهوری آدربایجان و ارمنستان قرار گرفته است. پارس آباد را قطب اقتصادی استان اردبی