خوفواژهنامه آزاد(خ ُ )(غیررسمی)(مستعمل فقط در گفتار) سخت، پیچیده، بسیار مشکل، طاقت فرسا، چنان دشوار که از نزدیک شدن به آن بیم رود. مثال:تیمشون تمرینای خوفی میکنه.
خفنواژهنامه آزادبسیار جالب، خیلی شیک و در دید، هیجان انگیز و دلهره آور، استثنایی، موجب فخرفروشی و پزدادن 1. (خ َ ف َ )(غیررسمی)(صفت)(در گفتار عوام مستعمل باشد) بسیار ماهر، زبده
مهیمنیواژهنامه آزادایمنکننده , گواهصادق , نگاهبان , ویکیازنامهایباریتعالی 1- ( صفت) ایمن کننده از خوف . 2 - گواه صادق . 3 - یکی از اسمائ خدای تعالی . توضیح متکلمان صفت فوق را